از سری مقالات در مورد آخرالزمان در سینما
نگاهي به فيلم طالع نحس:666
نگاهي به فيلم طالع نحس:666
سينمايهاليوود به عنوان يكي از اركان قدرت مسيحيان صهيونيست، از سالها پيشموضوع آخرالزمان را دستماية خود قرار داده است و تلاش ميكند با بهرهگيرياز ابزار قدرتمند سينما آموزههاي خرافي مسيحيان اوانجليك را در سراسرجهان رواج دهد. در اين مقاله يكي از فيلمهاي آخرالزماني سينماي هاليوودبررسي شده است.
در روز ششم ژوئن 1976، فيلم «طالع» (که با نام «طالعنحس» در ايران به نمايش درآمد) به کارگرداني «ريچارد دانر» روي پرده رفت وکمپاني سازندهاش براي نمايش آن بر روي تاريخ نمايش فيلم يعني 6/6/ 1976تأکيد فراواني کرد تا به عدد 666 در سمت راست تاريخ مزبور برسد. همان کاريکه 30 سال بعد هم براي بازسازي آن انجام شد و به رغم اينکه عنوان اصليفيلم «طالع 666» است، امّا بر روي تاريخ نمايش آن يعني 6/6/2006 به صورت6/6/06) )تبليغات مفصلي صورت گرفت تا تمرکز مخاطب را بر عدد فوق هدايتنمايند.
شايد بسياري از تماشاگران آثار سينماي آمريکا مطّلع باشند کهدر برخي فيلمهاي هراس ماورايي که به داستان شيطان و اعوان و انصارشميپردازد، شمارة 666 همواره به عنوان علامت و عدد شيطان معرفي شده است. حتّي در فيلم کمدي «مسحور» با بازي «برندن فريزر» که معاملهاي فاوست گونهبا شيطان (با ايفاي نقش اليزابت هرلي) انجام ميداد، هرگاه که ميخواستتوسط خانم شيطان از دنياي رؤيايياش به جهان واقعيت برگردد و ناچار بود باوي تماس بگيرد، به وسيلة دستگاه موبايلي که در اختيارش گذاشته شده بود،شمارة 666 را ميگرفت!!
در بسياري از مناطق آمريکا يا اروپا، بنا براعتقاداتي که در بخش مکاشفة رويدادهاي آخر زمان از عهد جديد کتاب مقدّس همآمده است، شمارة 666، عددي نحس به شمار ميآيد.1
حتّي سال گذشته درخبرها آمد که عده زيادي از مردم در روز ششم ژوئن يعني همان 6/6/2006 بهسرکار خود نرفته و براي دور ماندن از بلاياي آسماني در خانه ماندهاند!! در همان خبرها هم آمده بود که برعکس اين عدة، تعدادي ديگر عدد فوق را خوشيمن قلمداد نموده و حتّي اجراي برنامههاي مهم خود از قبيل برگزاري مراسمعقد و عروسي را به آن روز انداختهاند!!
امّا براي درک بهتر مطلبناچارم به کتاب و فيلم «رمز داوينچي» ارجاع بدهم که در مقالة مربوط به آن (در همين ماهنامه) نوشتم، کليد رمز گشايي بسياري از آثار سؤال برانگيزسينماي هاليوود بوده، هست و خواهد بود.
در آن فيلم و داستان در قالبيک ماجراي معمايي، بسياري از علائم و نشانههاي منتسب به شرک و شيطان راجعل کليساي قرون وسطي و پادشاهاني همچون کنستانتين ميداند که براي مخفيکردن اصل و حقيقت مسيحيت، علامتها و نشانههاي مهم مذاهب پيش از آن همچونستارة پنج پر را منتسب به شيطان دانستند و بالعکس نشانههاي شرک آميز رابا دين مسيح درآميختند. جالب اينکه در همين کتاب، شيطاني خواندن اينگونهعلائم را نتيجة فيلمها و آثار سينماي هاليوود ميداند! در بخشي از نخستينديدار مشترک بازرس فرانسوي و پروفسور آمريکايي با جسد مرموز در موزة لوور،بازرس به پروفسور ميگويد:
«آقاي لنگدن، ستارة پنج پر بايد مربوط به شيطان باشد. شما آمريکاييها با فيلمهاي ترسناک خود اين را ثابت کرديد.»
لنگدن اخم کرد. حق با او بود. هاليوود ستارة پنجپر را سمبل شيطان نشان ميداد، در حالي که ريشة ستاره، خدايي بود... .
و حالا در کتاب و فيلم فوق که از دل همان هاليوود به در آمده، پرفسور لنگدن ميگويد:
«منبه شما اطمينان ميدهم، بي توجه به آنچه در فيلمها ديدهايد، تفسيرشيطاني ستارة پنج پر غلط و نادرست است. هر چند سمبل زنانگي است، در گذرسالها مفهوم آن تحريف شده است. خيلي عادي است که در زمان شکلگيري قدرتيجديد، سمبلهاي قديمي تغيير ماهيـّت بدهند، براي مثال سه شاخة قدرت بهچنگال دو شاخة شيطان، کلاه نوک تيز مرد عاقل به نشان جادوگري و سمبلهايالهي به علامتهاي شيطاني تبديل شوند... .
در دنبالة همين نشانه شناسي «رمز داوينچي» است که به همان عدد معروف 666 هم برميخوريم و در پايانفيلم ، به تعبير متفاوتي از آن ميرسيم. در همان ابتداي ورود پروفسورآمريکايي به موزه لوور پاريس، با هرمهايي شيشهاي مواجه ميشويم که هر يکاز 666 قطعه شيشه ساخته شدهاند و در کتاب تأکيد ميشود که لنگدن ميخواستدراينباره نظر بازرس را بداند که آيا آن را عدد شيطان ميداند؟
درپايان فيلم، همين هرمهاي 666 قطعهاي، پروفسور را به نهانگاه ابدي جاممقدّس و راز مسيحيت حقيقي (به زعم نويسنده و سازندگان فيلم) رهنمونميسازد و در حقيقت اين علامت پاگان (شرک آميز و شيطاني) را نشانهايمقدّس و رهايي بخش تلقي ميکند.
حالا به خوبي ميتوان وراي آثاري همچون «طالع نحس» و امثال آن را تحليل نمود و حلّاجي کرد. به خاطر دارم در همانزمان(در سالهاي اوّل پيروزي انقلاب) که فيلمهاي «طالع نحس»، به خصوصقسمت دوم آن را بر روي نوارهاي ويدئويي بتاماکس ميديديم، بعضي تحليلميکردند که در اين فيلمها، قصد سازندگان، به نوعي تبليغ صهيونيسم وشکستناپذيري آن و همچنين سرنوشت محتومش براي غلبه بر دنيا بوده است،اگرچه «ديمين» يعني شخصيت اصلي فيلم به عنوان سمبل اين تبليغ، ظاهراًکودکي معصوم است که حتّي از سرنوشت خود متنفر نشان داده ميشود(در صحنهاياز قسمت دوم فيلم «طالع نحس» که در سال 1978 به کارگرداني «دان تيلر» و بابازي «ويليام هولدن» روي پرده رفت، ديمين که در اين قسمت، نوجواني 13-14ساله شده و تحت سرپرستي عمويش قرار دارد، در مدرسة نظام از زبان مسئولشميشنود که مأموريتي خاص دارد و نشانة آن مأموريّت، عدد 666 در فرق سرشاست، وقتي آن عدد را در ميانة موهايش مييابد، به شدت ناراحت شده و حتّيقصد خودکشي دارد که همان مسئول، وي را از اين کار بازداشته و تقديرش راچنين ميداند.) از قضا معصوم نشان دادن عامل اصلي اجراي فرامين شيطان وتلاشش براي گريز از اين طالع ناخواسته، به نوعي توانست حس ترحم و هواداريبرخي مخاطبان فيلم را به شکل عجيبي برانگيزد. (همانطور که در نسخة 2006،در سکانسي که پدر، ديمين را براي کشتن به کليسا برده و بچه در زير چاقويآختة او دست و پا ميزند و کمک ميخواهد، تماشاگر ناخودآگاه نسبت به کودکاحساس ترحم مينمايد! اين همان جادو و سحر هاليوود است که حتّي موحّدان وخداپرستان را هواخواه قطب شيطاني ميگرداند!!) همچنين يافتن تصوير آن کودکتوسط عمو خواندهاش بر ديوار اسراييل در اورشليم (در همان فيلم دهة هفتاد) در حالي که دست موجودي عجيب و غريب بر سرش قرار داشت، تأييد ديگري برنظرية صهيونيستي بودن درونماية فيلم تعبير و تفسير ميشد.
در بازسازيفيلم فوق که سال گذشته بر پردة سينماهاي جهان رفت، دقيقاً همان وقايع وسير اتفاقية فيلم سي سال پيش، البته با بازيگران و دستاندرکاران تازهايبه نمايش درآمد.
نوزاد «رابرت تورن»، سفير آمريکا به طور مرموزي دربيمارستان جان ميسپارد و او براي اينکه همسرش دچار ناراحتّي نشود، بهپيشنهاد کشيشي در همان بيمارستان، نوزاد ديگري را به فرزندي قبول ميکند ونام وي را «ديمين» ميگذارد. به تدريج رفتارهاي عجيب و غريبي از ديمين سرميزند و پرستارش نيز در مراسم تولد پنج سالگياش به طرز تکان دهندهايخودکشي ميکند. کشيشي به نام پدر «برنان» به رابرت تورن هشدار ميدهد کهديمين فرزند انسان نيست ولي رابرت باور نمي کند تا اينکه ابتدا همسرش درحادثهاي مجروح شده و سپس به شکل مرموزي ميميرد. عکاسي، حقايق باورنکردنيرا براي تورن شرح ميدهد و براي کشف ماجرا همراه او راهي فلسطين و اسراييلميشود. ديگر براي تورن ثابت شده که بايد ديمين را با خنجرهاي مقدّس ازبين ببرد، خصوصاً که عکاس نيز در حاثهاي جان ميسپارد. امّا تلاش رابرتتورن براي کشتن ديمين در کليسا، با دخالت پليس و به قتل رسيدن تورن بينتيجه ميماند.
البته واضح است که يکي از مهمترين دلايل اين بازسازينعل به نعل، حضور «ديويد سلتزر» به عنوان فيلمنامه نويس است که سي سالبعد، براي ساخته شدن فيلم «طالع 666»، پيروي از کليشههاي روز سينمايهاليوود، باعث شده که کارگردان آن يعني جان مور از نماهاي شوکآور همراهافکتهاي رايج (که به هيچ وجه در نسخة دهة هفتاد سابقه نداشت) استفادهکند.
امّا حالا شايد با توجه به فيلم «رمز داوينچي» خيلي راحتتربتوان در مورد «طالع نحس» صحبت کرد. در دو صحنة فيلم همان عدد 666 مشاهدهميشود. يکبار توسط عکسهاي همان عکاس ياد شده از جسد پرستاري که خودکشيکرد و عدد 666 بر قسمتي از دست راستش نقش بسته بود و ديگري وقتي تورن، آنرا در ميان موهاي ديمين و بر فرق سر او مشاهده مينمايد.
به نظرميرسد که ديمين و حاميانش در جهت عملي ساختن همان تفکر 666 که در «رمزداوينچي» رازش برملاشد، تصوير ميشوند و البته نمايش پيدرپي اين دو فيلمنيز نميتواند خالي از تعبير و تفسير مربوط باشد. تفکري که بنا به اظهارهمان فيلم، از «انجمن سرّي خانقاه يهود» و از اوايل هزارة دوم ميلاديبرميآيد که امروزه در برخي از فرقههاي تصوّف يهود همچون «کابالا» تبلوريافته است. تفکري که انديشة صهيونيسم را براي دستيابي به اهدافش ياريميدهد.
در جملاتي که پدر برنان در صحنهاي از فيلم به نقل از کتابمقدّس نقل ميکند و بعداً هم در صحبتهاي مابين رابرت تورن و عکاس برايگشودن راز ديمين چند بار نقل ميشود، گفته ميشود که: «وقتي قوم يهود بهصهيون باز گردد و ستارة دنبالهداري آسمانرا بشکافد و...او از درياي ابديبرميخيزد و ارتشي در کرانههاي آن به وجود ميآورد تا هرکس در مقابلبرادرش بايستد...»
اين نوع تفکر آخرالزماني که بهتر است (همچنانکه درهمان اوّل فيلم هم از قول کشيشي گفته ميشود) در اينجا باور «آرماگدوني» ناميده شود، در بسياري از آثار به اصطلاح ترسناک هاليوود به شيوههايگوناگون تبليغ شده است و هرگونه مقابله با آن بيهوده تلقي ميشود.
درابتداي همين فيلم «طالع نحس» از قول کشيشي که بر روي نشانههاي آخرالزمانتحقيق کرده است، همة آن نشانهها به نقل از بخش «مکاشفة رويدادهايآخرالزمان» عهد جديد کتاب مقدّس با ذکر مصاديق روشن از وقايع روز، نشانداده ميشود. براي مثال در بخش بيان رؤياي هفت شيپور، وقتي ميگويد: «...فرشتة دوم شيپور را نواخت، ناگاه چيزي مثل کوهي بزرگ و آتشين به درياافتاد...»، تصاوير انهدام برجهاي تجارت جهاني نيويورک در 11 سپتامبر 2001را ميبينيم. يا هنگامي که از شيپور سوم ميگويد:
«...وقتي فرشته سومشيپور را به صدا درآورد، ستارهاي شعلهور از آسمان بر روي يک سومرودخانهها و چشمهها افتاد...و هنگامي که وارد يک سوم آبهاي زمين شد،آنها تلخ گرديدند و بسياري به علّت تلخي آن جان سپردند...» صحنههايي ازفاجعة سونامي اخير آسياي جنوب شرقي يا توفان کاترينا در سواحل لوييزيانارا شاهد هستيم.
حرفهاي کشيش عمداً بر اثبات نشانههاي آخرالزمان وآزاد شدن جانوري خبيث يا همان شيطان دلالت دارد ولي از بيان بخش آخر «رؤياي هفت شيپور» به نقل از همان «مکاشفة رويدادهاي آخر زمان» که حکايتاز پاياني خوش و «سلطنت ابدي خداوند» دارد، خودداري ميكند و به واقعة پساز شيپور ششم و آزاد شدن جانور عجيبي که ميتواند به تعبير فيلم هماننيروهاي حامي ديمين باشد، بسنده مينمايد تا تماشاگر را در هراس و نااميدياز آخر کار دنيا رها سازد. پدر برنان و عکاس و بالاخره رابرت تورن و همسرشکه به نوعي بر واقعيت ديمين آگاه شدهاند، هريک به طريق وحشتناکي به قتلميرسند و در نهايت اين ديمين است که دست در دست رئيس جمهور آمريکا درجلوي دوربين لبخند ميزند تا سرنوشت محتوم حاکميت نيروهاي شيطاني (البتهبه زعم سازندگان فيلم) را بر جهان مورد تأکيد قرار دهد. آنچه که در واقعمغاير با آرمان آخرالزماني کليّة اديان الهي و موحّدان در انتظار منجي وحاکميّت خدا به شمار ميآيد.
در کتاب مقدّس در مورد سرنوشت آن جانور عجيب که با شيپور ششم آزاد ميشود، اوّل در باب شانزدهم مکاشفة آخرزمان آمده است:
« ...پس فرشتة اوّل بيرون رفت و وقتي جام خود را بر زمين خالي کرد، در بدنکساني که نشان آن جانور خبيث را داشتند...زخمهايي دردناک و وحشتناک بهوجود آمد...فرشتة پنجم جامش را بر تخت آن جانور خبيث ريخت به طوري که تاجو تخت او در تاريکي فرو رفت...»
و سپس در باب بيستم همان مکاشفة کتاب مقدّس نوشته شده:
...شيطانکه ايشان را فريب داده بود، به درياچة آتش افکنده خواهد شد. درياچة آتشهمان جايي است که با گوگرد ميسوزد و آن جانور خبيث و پيامبر دروغين اوشبانه روز تا به ابد در آنجا عذاب ميکشند....
تا پيش از «طالع نحس» دردهة هفتاد، تنها فيلم «بچه رزماري» (رومن پولانسکي- 1969) را به خاطرميآورم که در آن پيروزي نهايي با نيروهاي شيطاني تصوير شده بود (از قضاحضور «ميافارو» که در آن فيلم بالاخره بچهاي براي شيطان به دنيا آورد، درفيلم 2006 «طالع نحس» به نقش پرستار ديمين که از وي در مقابل نيروهاي ضدّشيطاني محافظت مينمايد، بسيار پرمعني است و نشانهاي ديگر براي افکارسازندگان فيلم ميتواند محسوب شود!). حتّي در فيلم «جنگير» نيز سرانجام،پدر روحاني بر شيطان و ارواح اهريمني فائق ميآيد، اگرچه خودش نيز کشتهميشود. امّا در همة قسمتهاي فيلم طالع نحس، غلبه با نيروهاي اهريمني استو جبهة خدايي (که در اين فيلمها متعلّق به کليساي کاتوليک است)، هراسان ومضطرب در مقابل اهريمنان مغلوب ميشود. حتّي وقتي در قسمت سوم فيلم با نام «مواجهة نهايي»، ديمين ميميرد. امّا در قسمت چهارم (که براي تلويزيونساخته شده بود) روح شيطاني در وجود دختري به نام «داليا» حلول کرده و توسطاو اهدافش را دنبال مينمايد.
امّا ترس انداختن در دل انسانها ونااميد ساختنشان از آينده، آن هم توسط رسانة پرنفوذي همچون سينما،ميتواند براي آنان که همواره در مقابل اديان الهي پرقدرت همچون اسلام ومسيحيت، منزوي بودند، فرصتي رواني در ذهن انسانها به وجود آورد تا برايمقابله با آيندة تاريک بشريت به نيروي ديگري پناه ببرند يا راهي براي خاضعشدن و کنار آمدن با همان نيروي اهريمني پيدا کنند.
فراموش نکنيم کهاعتقاد به وقوع آرماگدن يا حضور موعود با تغيير ورود به هزارة سوم و رفتناز برج «حوت» به «دلو»، متعلّق به يهودياني است که هيچ يک از دو موعودقبلي يعني حضرت عيسي مسيح (ع) و پيامبر اسلام(ص) را نپذيرفتند و شايد بيشاز پيروان ساير اديان خود را مستحقّ ظهور منجي ميدانند. در همان «رمزداوينچي» پروفسور آمريکايي «لنگدن» به سوفي، دختري که به دنبال راز کشتهشدن پدر بزرگش در موزة لوور پاريس است، ميگويد:
«پايان برج حوت وآغاز برج دلو، علامتهاي تاريخي هستند. خانقاه (يعني همان انجمن مخفييهودي صهيون) ميخواست در آن هنگام سندها را براي دنيا افشا کند ولي هزارهآمد و هيچ اتفاقي نيفتاد....
دوست لنگدن يعني «سر لي تيبينگ» (که از طرف انجمن سلطنتي انگليس سالها درباره خانقاه صهيون و جام مقدّس تحقيق کرده) نيز ميگويد:
«...منميدانستم که خانقاه تصميم گرفته است درآغاز هزاره، حقيقت را به دنيابگويد. امّا هزاره، بدون افشاگري گذشت...خانقاه هدف مقدّسي داشت، قرنهاافرادي مانند داوينچي، بوتچلي و نيوتن آن سرّها را حفظ کردند....
در کتاب مقدّس دربارة هزارهها و وضعيت نيروهاي الهي و شيطاني به شرح زير آمده است:
...فرشتهايرا ديدم که از آسمان به پايين آمد. او کليد چاه بي انتها را همراهميآورد...او اژدها را گرفت و به زنجير کشيد و براي مدت هزار سال به چاه
بيانتها افکند... اژدها همان مار قديم است که اهريمن و شيطان نيز ناميدهميشود... آناني را ديدم که جاندار خبيث و مجسمهاش را نپرستيده بودند وعلامتش را بر پيشاني و دستهاي خود نداشتند. اينان همگي، زندگي را از سرنو آغاز کردند و با مسيح، هزار سال سلطنت نمودند...پس از پايان آن هزارسال، شيطان از زندان آزاد خواهد شد... .2
«پايان روزها» همان اعتقاديهودياني است که هنوز در انتظار مسيح موعود به سرمي برند و بر اين باورندکه در آغاز هزاره و به اصطلاح پايان روزها، يا مسيحاي موعود ظهور ميکنديا شيطان بر جهان غالب ميگردد. اين را در برخي فيلمهاي اين چند سال اخيرمانند «دروازة نهم»، «پايان روزها»، «کودک متبرّک»، «هفتمين گناه» و... بهوضوح ميتوان رؤيت کرد. علايم هم يکسان است، براي مثال در کتاب «هري پاتر 3: زنداني آزکابان» آمده است که سگ سياه، نشانة طالع نحس است و در فيلم «طالع نحس»، بارها و بارها سگهاي سياه را مشاهده ميکنيم، سگهايي که ازديمين و حتّي راز قبر مادرش حفاظت ميکنند. نکتة جالب اينکه در همان «هريپاتر 3: زنداني آزکابان» اين پدر خواندة هري يعني سيريوس بلک است که بهشکل سگ سياه درآمده و در واقع قرار است از هري پاتر در مقابل دشمنانش دفاعنمايد. (دقيقاً مانند سگهاي سياهي که از ديمين مراقبت مينمايند!!) حتماًيادمان هم هست که در «رمز داوينچي» به وضوح از هري پاتر نام برده شده وقصة او از جمله موضوعاتي تلقي ميشود که در پي زنده نگاهداشتن راز جاممقدّس و سلسلة گمشده يا فراموششدة عيسي مسيح و مريم مجدليه است. ملاحظهميفرماييد که چگونه «رمز داوينچي» به طرز مشکل گشايي همة راز و رمز وارتباط درونمايهاي برخي آثار و فيلمهاي سينمايي را بيرون ميريزد.
امّا نکتة ديگر اينکه بارها در فيلم «طالع نحس» از جمله به نقل از کيت جنينگز عکاس به نقل از روايات باستاني نقل ميشود که:
پسر شيطان از دنياي سياست بيرون خواهد آمد.
رابرت تورن فردي است که حتّي سوداي رياست جمهوري در سر داشت و براي مراسم خاکسپارياش پرزيدنت ايالات متحده شرکت کرد. امّا تصوير
رئيسجمهوري آمريکا که دست در دست ديمين دارد و از پشت سر در کادر دوربين قرارميگيرد، به شدت دستهاي از کاريکاتورهاي معروف کاريکاتوريست شهيدفلسطيني، «ناجي العلي» را تداعي ميکند که همواره صهيونيسم را به شکلبچهاي با موهاي سيخ شده و از پشت سر به تصوير ميکشيد که گاهي هم دستش دردستان عمو سام، يعني آمريکا بود!
پينوشتها:
www.smostaghaci.persianblog.ir٭
1. جملات کتاب مقدّس چنين است: سپس جانور عجيب ديگري ديدم که از داخل زمينبيرون آمد...بزرگ و کوچک، فقير و غني، برده و آزاد را وادار کرد تا علامتمخصوص را بر روي دست راست يا پيشاني خود بگذارند و هيچ کس نمي توانست شغليبه دست آورد تا چيزي بخرد مگر اينکه علامت مخصوص اين جانور، يعني اسم ياعدد او را برخود داشته باشد. اين خود معمايي است و هرکه باهوش باشدميتواند عدد جانور را محاسبه کند. اين عدد، اسم يک انسان است و مقدارعددي حروف اسم او به 666 ميرسد.
2. عهد جديد، مکاشفه، باب بيستم.
برگرفته از : ماهنامه موعود شماره 81